سنتز – فصل دوم – آغازی پس از پایان
12 مرد خشمگین
مرتضی نظری زاده، فصلنامه طراح، شماره ۱۲، بهار ۱۳۹۵ ، حرف اول، صفحه ۲۸
پیش مقدمه:
فصل اول سلسله مقالات سنتز در چهار برداشت با عناوین: پرنسس مونونوکه، چیزهای با همه چیز، پژواکی از سال 1888 و جسارت کودک به لباس پادشاه پایان یافت، در فصل اول از مسائل ساده ای برای تحلیل چالش های پیرامون معماری استفاده شد، و تلاش بر این است که این روند در فصل دوم ادامه داشته باشد. اما در ابتدا لازم است از همه اشخاصی که برای اجرای هرچه بهتر مقالات فصل اول به ما یاری رساندند، تشکر و قدردانی کنیم، و تشکر ویژه خود را برای شکل گیری تمام مقالات به استاد قاسم کریم آبادی ابراز نماییم.
مقدمه:
دوازده مرد خشمگین عنوان فیلمی از سیدنی لومت ساخته سال 1957 است (عکس شماره 1)، فیلم درباره هیئت منصفه متشکل از دوازده نفر است که باید برای اعدام پسری به جرم قتل پدرش تصمیم گیری کنند. ابتدا به نظر می رسد این فیلم به چگونگی کارکرد هیئت منصفه در آمریکا اختصاص دارد، اما خیلی زود متوجه می شویم که این لایه ظاهری فیلم را تشکیل داده و ما در واقع با قضاوت درباره درستی تصورات و تفکرات خود مواجه هستیم. فیلم با تصویری از خارج و داخل دادگاه آغاز می شود، قاضی درباره اتهام قتل و مسئولیت مهم هیئت منصفه صحبت می کند و بعد با تغییر تصویر از صورت متهم که شباهت عجیبی به جوانی عادل فردوسی پور دارد (عکس شماره 2)، به اتاق هیئت منصفه منتقل می شویم، کل این تصاویر کمتر از سه دقیقه طول می کشد و یک ساعت و سی دقیقه بعد را در یک اتاق همراه با هیئت منصفه حبس خواهیم شد. احساسی که با قفل کردن در ورودی اتاق هیئت منصفه توسط نگهبان بر روی آن تأکید می شود. در ورودی قفل، پنجره ها باز و صحبت های ابتدایی رد و بدل می شود، تا اینکه در اولین اقدام به دلیل اینکه همه ایمان دارند که پسر قاتل است، بلافاصله رای گیری می کنند، و همه چیز با مخالفت یک نفر آغاز می شود، یازده نفر مرد خشمگین حکم قتل را صادر می کنند، اما یک نفر مخالف است.
شروع دوباره:
همیشه در میان انبوه آدم های راضی و موافق یک نفر پیدا می شود که با جریان آب مخالف است، نه مخالفتی که تنها برای جلب توجه و شهرت طلبی اتفاق می افتد، او بطور کلی در آب شنا نمی کند چه در جهت آن، چه خلاف جهت آن، او از آب بیرون می آید، در حاشیه جریان آب یا هر جریان دیگری می نشیند و خوب نگاه می کند، به بدی ها و زشتی های جریان و آن را فریاد می زند، و عرصه را بر آسوده نشینان تنگ می کند، به همین دلیل اینگونه آدمها را در هیچ دسته ای نمی توان جای داد، نه راست هستند و نه چپ، نه اینطرفی و نه آنطرفی، حتی مستقل هم نیستند، آنها فراتر و فروتر از هر جریانی در حال انجام یک کار ساده هستند، آبرو ریزی از مدعیان دروغگو و فریبکار، آنها مخالفان ابدی جریان ثروت نادرست، قدرت نابجا و تظاهر هستند، مخالفان جریان آب که اغلب به مقام والای حصر و دشنام نائل می شوند. پس اگر کسی تصمیم می گیرد پا در این شیوه بگذارد باید بداند که در نهایت به پای موضوع مهم و مقدسی ذبح خواهد شد.
اونی که تو فیلم بود:
به قول مرحوم منوچهر نوذری، برگردیم به آنچه در فیلم اتفاق افتاد، و در ادامه بر اساس آنچه در فیلم بود ماجرا را ادامه دهیم، تا آنجا رفتیم که یک نفر مخالف است، یک نفر در برابر یازده نفر قرار می گیرد و رای به بی گناهی می دهد، او معتقد است برای اعدام یک جوان باید وقت بیشتری گذاشت. با همین دلیل ساده از این جا به بعد ما با یک روش معمارانه مواجه هستیم، به عبارتی تمام آنچه معماران باید در مواجه با یک پروژه به آن پایبند باشند از اینجا به بعد در این فیلم شکل می گیرد، حالا این سئوال مطرح می شود: یک فیلم کلاسیک آمریکایی با موضوع دادگاه و قضاوت چطور راهبردی معمارانه ارائه می دهد؟، پیش از پاسخ به این پرسش باید با اعضاء هیئت منصفه آشنا شویم یازده نفر مرد خشمگین موافق اعدام پسری جوان، و یک مرد آرام و مخالف. اما این یازده نفر چه کسانی هستند؟، (عکس شماره 3) عضو شماره یک: مربی فوتبال، عضو شماره دو: کارمند بانک، عضو شماره سه: صاحب شرکت حمل و نقل، عضو شماره چهار: کارگزار سهام، عضو شماره پنج: جنوب شهری مودب، عضو شماره شش: کارگر نقاش، عضو شماره هفت: فروشنده، عضو شماره هشت: مرد مخالف(نقش اصلی)، عضو شماره نه: پیرمرد با تجربه، عضو شماره ده: صاحب گاراژ، عضو شماره یازده: ساعت ساز، عضو شماره دوازده: کارمند آژانس تبلیغاتی، همه این افراد خودشان شغل یا خصوصیت بارز زندگی خود را برملا می کنند، بجز مرد مخالف، این شخص که به صورت قابل توجه ای آرام است، در جواب عضو شماره هفت که مردی مسخره گر و بی خیال است، شغل خود را فاش می کند. شماره هفت در دستشویی از شماره هشت می پرسد: “تو فروشنده هستی؟” مرد شیک پوش پاسخ می دهد: “من آرشیتکت هستم.” فروشنده بلافاصله آرشیتکت را زبان باز و ایده آلیست می داند و او را دلیلی برای زیاد حرف زدن و گلودرد گرفتن، اما آرشیتکت با همان آرامشی که از ابتدا دیده ایم پاسخ می دهد: “چه فرقی می کنه اینجا گلودرد بگیریم یا در حین تشویق یک تیم فوتبال.” به عبارتی او به این نکته اشاره می کند که ما روزانه برای هزاران مسئله بی اهمیت وقت می گذاریم، بحث می کنیم و گلوی خود را پاره می کنیم ولی در مواجه با مسائل مهم سکوت می کنیم، به دلیل اینکه احساس می کنیم ممکن است برایمان دردسر درست کند.
مردان خشمگین و بی حوصله
فیلم با تأکید عمدی بر روی شغل و موقعیت اجتماعی افراد تلاش می کند تصویری خاص برای مخاطب خود ارائه دهد، هر کدام از افراد مناسب با شغل خود رفتار می کنند و برای یک مخاطب عادی قابل درک است، اما برای مخاطب ایرانی یک تضاد پیش می آید، در این فیلم بر خلاف جامعه ما که الگوهای خود را در بین بازیگران، فوتبالیست ها، خوانندگان و … جستجو می کند، آدمهای درون فیلم استدلال و تفکر یک آرشیتکت را الگوی خود قرار می دهند، البته این آرشیتکت هیچ تناسبی با آنچه ما در ایران از معماران می بینیم ندارد، او بله قربان نمی گوید و البته خشمگین هم نمی شود، هنری فوندا (عکس شماره 4 ) با بازی مسلط و تأثیر گذار خود ما را با آرشیتکتی آشنا می کند که تا آخرین لحظه دست از استدلال بر نمی دارد، او می داند که مردان خشمگین متوجه کاری که می کنند نیستند، آنها بی حوصله اند و دوست دارند کار تمام شود. او با خشمی شوم و نابودگر مواجه می شود و با تلاش خود مسیر خشم آنها را تغییر می دهد، تا اینکه کم کم خشم یازده مرد تبدیل به خشمی منطقی بر علیه خویش می شود، افراد درون اتاق از خشمهای مختلفی رنج می برند، از عصبانیت درباره جامعه، شغل، محله، نژاد، سن، زبان و حتی فرزندان. فیلم تلاش می کند با بیانی بسیار ساده ما را با مقوله قضاوت مواجه کند، قضاوت درباره درستی و نادرستی قضاوتهایمان، قضاوتهایی که اغلب با خشم و بی حوصلگی در آمیخته شده است، و طبیعتاً نمی تواند حقیقت را دربر بگیرد. این در دنیای معماران زمانی عینیت پیدا می کند که یک معمار تصمیم می گیرد حقیقتی را برای افراد بی حوصله و گاهی خشمگین توضیح و توجیه کند، عواملی که معماران با آنها مواجه می شوند دایره ای به گستردگی افرادی است که در فیلم با آنها مواجه هستیم، از کارفرما تا مهندس سازه، مهندس تأسیسات، مدیر پروژه، سرپرست کارگاه، عوامل کارگاه،و… این افراد عموماً باتوجه به موقعیت خود در کارگاه دلایل و توجیهاتی برای رد استدلال ها و یا گوش نکردن به معماران دارند که به عین می توان آنها را از زبان شخصیت های درون فیلم شنید، و هر کس تجربه ای در کار واقعی معماری داشته است رد این جنبه های گوناگون رفتاری را در زندگی هر روز خود در معماری ایران به وضوح می بیند.
حالا می خواهیم با 6 جنبه مختلف از رفتارهای دوازده مرد خشمگین آشنا شویم:
1.برنامه مهمی دارم!
هر روز با تعداد زیادی از کسانی مواجه می شویم که دنبال این هستند که کاری را که برایش هزینه می کنند، خیلی زود تمام شود تا به برنامه های مهم خود برسند، اینکه این کار مهم چیست که همیشه در میان کارهای دیگر سراغ ما می آید بحثی طولانی را می طلبد، اما همه ما آدمهایی را دیده ایم که برای تماشای یک مسابقه فوتبال، یا برای قراری عاشقانه یا حتی برای رفتن به کلاس بدنسازی تمام برنامه های خود را تغییر می دهند، این اشخاص در درون خود نیازی برای اهمیت قائل شدن نمی بینند، اهمیت قائل شدن برای هیچ چیز جز برنامه ها و منافع شخصی و البته کوتاه مدت خویش، یعنی هرکس خود و کار خود را بر کار و تلاش دیگران برتر می داند، و این برای یک معمار زمانی آزار دهنده است که در حال تلاش برای متقاعد کردن یک کارفرما، متوجه شود که کارفرما بدون توجه به او به کار دیگری مشغول شده است مثلا موبایل خود را نگاه می کند، یا در حالی که شما هیجان انگیزترین قسمت ساختمانش را برای او توضیح می دهید، او به کمبود وقت اشاره کند، که همان منظور مودبانه خفه شو لطفاً است، اما احتمالاً معماران مثل آرشیتکت فیلم دوازده مرد خشمگین باید تا پای جان با این بی حوصله های همیشه گرفتار، مبارزه کنند، با کسانی که رفتن به تماشای مسابقه فوتبال را از کمی وقت گذاشتن برای جان یک انسان مهمتر می دانند، چه برسد قرار باشد برای نیاز ثانویه ای چون معماری وقت عزیز غریزه ها را تلف کنند.
2.پیرمردا فقط دوست دارن حرف مفت بزنن!
شما باید تلاش را تمام کنی، باید استراحت کنی، باید ساکت بنشینی و از احترام موهای سفید خود پاسداری کنی، یا اینکه می توانی هرچه در طول سالیان بدست آورده ای را برای حقیقت فدا کنی، این انتخابی است که در فیلم برای تنها پیرمرد اتاق ایجاد می شود، او از آرشیتکت حمایت می کند، و البته احترام خود را به خطر می اندازد، و با این جمله زشت مواجه می شود که پیرمردها فقط دوست دارن حرف مفت بزنن و موعظه کنن، ما اغلب دست از تلاش برای رسیدن به حقیقت می کشیم چون به جای اینکه طالب اصلاح امور باشیم، مصلحت طلبانی هستیم که با اولین فریاد خشمگین و اولین تهدید اصلاح امور را رها می کنیم، تا آسیبی به شهرت و عافیتمان نرسد.
3.جنوب شهری رو چه به فکر کردن!
یکی از جملات کوبنده ای که در برابر حرف حق اقشار به ظاهر پایین دست استفاده می شود، حمله به طبقه اقتصادی و اجتماعی افراد است، ما معمولاً با این طبقه بندی ها سعی در ساکت کردن کسانی داریم که حرف حق می زنند، اغلب در برابر کسانی که ما را نقد می کنند سعی می کنیم با چنین برچسب هایی مقابله کنیم. در فیلم هم چنین ماجرایی را می بینیم اما شخصیت جنوب شهری با تبعیت خود خواسته از آرشیتکت با سکوت و تحمل بجا از این گزند عبور می کند، و رای و حرف خود را بگوش بسته افراد در اتاق می رساند، خود آرشیتکت هم در ابتدا به فروشنده بودن، و وراج بودن متهم می شود، این ترفندی حقیرانه است، که برای ساکت نمودن افراد به جای توجه به حرف آنها به موقعیت اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی افراد اشاره شود، مسئله ای که معماران ایرانی سعی می کنند با خرید ماشین های گران قیمت یا پوشیدن بروزترین لباس ها یا گرفتن دفتر های شمال شهری و گران قیمت در مقابل آن بایستند، زیرا عقل کارفرمای ایرانی مانند معمارش به چشمش وابسته است. اما شیوه آرشیتکت فیلم بازهم همان آرامش و پافشاری روی اصول است، او در برابر این شیوه از مبارزه نرم و متقابل استفاده می کند و با کنایه هایی هوشمندانه در برابر این کنایه ها می ایستد بگونه ای که هم قدرت خود را نشان دهد و هم حس تقابل را ایجاد نکند.
4.جوونای این دوره خیلی عوضی شدن!
البته عوضی بودن ابداً خصلت بدی نیست، زمانی که به قول شکسپیر پلیدی زیبایی و زیبایی پلیدی شده است، طبیعتاً عوضی بودن نسبت به جریانی که تماماً اشتباه است، یعنی قدم برداشتن در راه درست، و این کاری است که آرشیتکت در فیلم انجام می دهد، او خود را در مسیر عوضی بودن قرار می دهد، و تقریباً اولین توهینی که می شنود خطاب شدن با لقب عوضی است، اما آرشیتکت برای تغییر فضای آرام، موافق، کثیف و البته پلید آدمهای اطرافش، تنها راه را شرافت و فتنه گری می داند.
این بخش برعکس قسمت پیرمردها شکل می گیرد، یعنی اگر آنجا به خاطر داشتن تجربه شما را ساکت می کنند، اینجا به جرم عدم تجربه شما باید سکوت کنید، آنجا شما را با تهدید به توهین و اینجا با خود توهین، آنجا شما پیرمردی محتاج توجه و موعظه گری، و اینجا بی عقلی ایده آل گرا. این درحالی است که هم قدرت عقل و انرژی یک جوان بیشتر است، هم قدرت مبارزه او، البته همین موضوع مخالفان و دلواپسان هر پروژه را نگران می کند، کسانی که معماران باید با آنها مقابله کنند، و بدانند که این افراد بر خلاف چهره قدرتمندی که از خود نشان می دهند بیشتر گربه ترسویی هستند که پنجه می کشد و با کوچکترین فرصتی فرار خواهد کرد، پس باید همچون شخصیت کارمند جوان بانک، پای حرف حق ایستاد و از تهدید های اربابان قدرت و ثروت نهراسید، که آنها طبل های توخالی اند.
5.کس دیگه ای جای من فکر می کنه!
آرشیتکت تلاش نمی کند که بگوید پسر بی گناه است، او فقط می خواهد یکبار دیگر شواهد و دلایل بررسی شود تا بهترین تصمیم را بگیرند، در میان این تلاش ها زمانی که با کارگر ساختمانی درباره اینکه فقط فرض کن اگر این پسر بی گناه باشد، چه می شود؟، کارگر ساختمانی رازی جالب را برملا می کند، او می گوید: رئیسم به جای همه فرض می کنه، من فرض نمی کنم. در واقع این کاری است که بسیاری از ما انجام می دهیم، ما به دو دسته تقسیم شده ایم، آدمهایی که به جای همه فکر می کنند، و آدمهایی که اصلاً فکر نمی کنند، و فکر کردن را به گروه اول می سپارند. در این میان باز هم افرادی مثل آرشیتکت درون فیلم می خواهند بازی را عوض کنند، او از همه می خواهد گاهی فکر کنند و گاهی فکر کردن را به کسانی که متخصص اند واگذار کنند.
6.نظرم عوض نمی شه!
آرشیتکت در حالی که تلاش می کند نظر همه را برای نجات جان یک انسان تغییر دهد با صفتی تازه مواجه می شود، با آدمهایی که با وجود مشاهده حقیقت بازهم نمی خواهند نظر خود را تغییر دهند، این مسئله عجیبی نیست، حداقل برای معماران ایرانی. همه ما بسیاری از آدمها را دیده ایم که با وجود دلایل مختلف فقط برای اینکه نشان دهند اشتباه نمی کنند، تنها یک جمله را در ذهنشان تکرار می کنند: نظرم عوض نمی شه!، نکته جالب اینجاست که درون این افراد می داند که اشتباه می کنند، یا احتمال اشتباه را می دهند، این افراد حق دارند، زیرا در بسیاری مواقع اگر مقابل فردی اقرار به اشتباه کنید او شما را یک دائم الشتباه (کسی که پبوسته اشتباه می کند) می پندارد، این در حالی است که افرادی که به اشتباه خود واقف اند همیشه کمتر اشتباه می کنند، پس برای اینکار باید با شیوه ای رفتار کنیم که آرشیتکت فیلم رفتار می کند، او کلماتش را بگونه ای انتخاب می کند که خود را در کنار آدمها قرار می دهد و آنها با تمام مقاومتی که می کنند بازهم نمی توانند مقابل احساس خود پایداری کنند و با او همراه می شوند.
در برابر این 6 شیوه رفتاری، آرشیتکت فیلم دوازده مرد خشمگین بجز استدلال، صبوری، آرامش و رفتارهایی که بیان شد، از دو روش سخت استفاده می کند:
1.عقاید و منافع شخصی حقیقت را محو می کند
همه معماران ایرانی درون خود دارای مسائلی هستند که خاص سرزمین ماست، از کمبودها و عقده ها تا میل به شبیه بودن به برخی آرشیتکت های خارجی، دیده شدن و شهرت طلبی، یا میل به استفاده از فرم هایی که آنها را از دیگران متمایز نماید. شاید برخی از این خصوصیت های اخلاقی آنقدر هم بد نباشد، ولی زمانی که قرار است یک پروژه طراحی شود حضور این خصوصیت ها سرنوشت شومی را برای پروژه و کاربران آن رقم می زند. اما در فیلم آرشیتکت اجازه نمی دهد عقاید، منافع و کینه های شخصی بر استدلال درونی اش اثر بگذراد، در لحظات مختلف فیلم این مسئله را نشان می دهد و در جایی از فیلم طولانی ترین دیالوگ های خود را در همین رابطه می گوید:
* خیلی مشکله که عقاید شخصی رو در همچنین مواقعی دور نگه داشت، هر وقت باهاش مواجه می شید، عقاید شخصی حقیقت رو محو می کنن، من خودم نمی دونم حقیقت چیه، و فکر نمی کنم کسی بتونه حقیقت رو درک کنه، الان 9 نفر از ما فکر می کنیم که متهم بی گناه، اما ما با احتمالات سر و کار داریم، شاید هم داریم اشتباه می کنیم، شاید داریم یه آدم گناه کار رو آزاد می کنیم، نمی دونم، هیچکس نمی دونه، اما ما تردید هایی منطقی در ذهن داریم، و هیچ هیئت منصفه ای نمی تونه کسی رو گناه کار تشخیص بده مگر مطمئن باشه.
2.کسی هست که مرا یاری کند
همیشه در راه انجام هر عملی، چه خیر چه شر، مثبت یا منفی، تمیز یا کثیف، نیاز به همکاری عده ای وجود دارد، یعنی هیچ بدی به تنهایی اتفاق نمی افتد، هیتلر اگر با تأیید مردم و دولت آلمان مواجه نمی شد، به فکر کشور گشایی و کشتن شصت میلیون نفر نمی افتاد، نمونه این مثال را در کشور خودمان هم داریم، پس نباید به کسانی که ظلم می کنند زیاد ایراد گرفت، آنها تقصیری ندارند، وقتی همیشه مظلومی وجود دارد و کسانی برای همراهی ظالمان وجود دارد، ظلم و خطاکاری هم وجود خواهد داشت، آرشیتکت این موضوع را به خوبی درک کرده است، او می بیند که ظلمی آشکار درحال رخ دادن است، ظلمی که درست مشخص نیست چه کسی بانی و باعث آن است، اما می داند که یازده نفر همراه این ظلم شده اند، و او می خواهد مقابل این ظلم قرار بگیرد، پس با اعدام مخالفت می کند تا راهی برای دوری از همراهی ظلم پیدا کند، او به دلیل مخالفتش با اعدام پسر مورد خشم همه قرار می گیرد، اما انتظار دارد که دیگران او را همراهی کنند، او فکر می کند مردم به همان اندازه که نگران برنده یا بازنده شدن تیم فوتبال مورد علاقه خود هستند به همان اندازه باید نگران سرنوشت یکدیگر باشند، به همان اندازه به جان دیگر انسان ها اهمیت بدهند و به همان اندازه باید برای مبارزه با ظلم مسئولیت پذیری نشان دهند، پس با واگذاری حقیقت به وجدان اعضاء هیئت منصفه اولین قدم را بر می دارد، او قبول دارد در لحظاتی زمانی که حرف حق را به وجدان جمعی واگذار می کنیم، نتیجه ای نمی گیریم، اما از سویی می داند تا برای وجدان و افکار دیگران احترام قائل نباشیم، حمایت آنها را برای پیمودن مسیر درست نخواهیم داشت، یعنی یا با این ریسک کسی ما را حمایت نخواهد کرد و با وجدانی آرام به مسیر خود ادامه می دهیم، یا افرادی را با ایمان کامل به مسیر درست در کنار خود خواهیم داشت.
مصداق بارز این رفتار در دومین رأی گیری اتفاق می افتد، جایی که آرشیتکت از همه می خواهد بصورت مخفیانه رأی دهند و اگر همه رأی به گناهکاری دادند او نیز رأی به گناهکاری متهم می دهد، با اینکار او همه را دربرابر وجدان خود قرار می دهد، و نشان می دهد با وجود مخالفت، برای نظر و وجدان جمع احترام قائل است، که البته ریسک می کند، اما پس از اینکار یک نفر رأی به بی گناهی می دهد، عده ای دوباره عصبانی می شوند که چه کسی نظرش را تغییر داده است، بعد از متهم کردن یکدیگر ناگهان پیرمرد بر می خیزد و جمله زیر را دلیل یاری آرشیتکت اعلام، و از تغییر رأی خود دفاع می کند.
*او (آرشیتکت) دربرابر ما ایستاد، ایستادن و مسخره شدن توسط یازده نفر اصلاً آسون نیست، من به انگیزه اش احترام می ذارم.
چگونگی ایستادگی در برابر فشار و تمسخر کسانی که قصد یاری ندارند، مسئله ای است که آرشیتکت فیلم به درستی آنرا فهمیده است و متمایز بودن را راه حل مقابله با آن یافته است، تمایزی که در یکی از پوسترهایی که تازگی برای فیلم طراحی شده می توان دید، و باید جمله پایانی مقاله را با این تصویر در یک مسیر دانست(عکس شماره5)، آرشیتکت فیلم دوازده مرد خشمگین را می توان الگوی تمایز و تفاوت دانست، او بسیاری نامطلوبی های ذهن ناپخته و البته غیر متخصص را پاک می کند، همان کاری که باید هر معماری در برابر کارفرمای خود انجام دهد، او با آرامش، استدلال و با احساس مسئولیت پیش می رود و در نهایت پیروز می شود و جمله زیر را برای ما به یادگار می گذارد.
” وقتی همه با یک چیز موافقند، تو با آن مخالفت کن. “