ناکاربرانه/ هر چیزی، چیز نیست.

مرتضی نظری زاده کرمانی، دوهفته نامه طراح امروز،شماره 12، زمستان 1395، صفحه 16

چیزهایی هست که ما فکر می کنیم که چیزند، اما هیچ چیزی نیستند، و چیزهایی که به دلیل تصمیمات غلط ما با اینکه چیزی هستند تبدیل به ناچیز می شوند، این اشتباه همیشگی ما در تبدیل چیزها به هم، و اشتباه گرفتن چیزها باهم، اغلب عاقبت خوشی ندارد، در قسمت پیش با عنوان مسجد، مسجد است، به شرح رفتارهایمان با مساجد و تبدیل کردن این کاربری به بنگاهی اقتصادی پرداختیم، و نشان دادیم چگونه تبدیل یک چیز به چیز دیگر می تواند هم آن چیز را نابود کند، هم همه چیزهای وابسته به آنرا. و با مقایسه مساجد با کلیساها امید داشتیم که برخی شرمنده شوند، که نه تنها اینگونه نشد، بلکه بدهکار هم شدیم که شما را چه به…، بگذریم، این واکنش ها برای ما عادی شده، پس نه جای تعجب است، نه اعتراض، که تا بوده، همین بوده. در ابتدا می خواهیم خلاصه ای از مقدمه شماره قبل را بازگو کنیم، تا آن دسته از کسانی که تازه به ما ملحق شدند را در جریان موضوع قرار دهیم:

آدمهای زیادی هستند که از خودکار به عنوان گوش پاک کن استفاده می کنند، در حالی که همه می دانیم که کاربری خودکار گوش پاک کن نیست. موزه به خاطر برگزاری جشنی سالیانه تبدیل به محل اجتماعات نمی شود، یا سالن عمومی یک هتل برای برگزاری جشن عروسی تبدیل به تالار عروسی نمی شود، هیچگاه کاربری ها به خاطر لحظات خاص تعریف نمی شوند، هرچند متأسفانه معماری ما عرصه همین لحظه های خاص است. بی شک اگر خودکار یکی از کاربری های معماری ما بود، امروز همه آنرا به عنوان گوش پاک کنی که گاهی می نویسد، می شناختند، به همین دلیل تصمیم گرفتیم در “ناکاربرانه” این لحظات خاص را از ریشه ها و مفاهیم واقعی هر کاربری جدا کنیم، و تلاش کنیم با پاک سازی هر کاربری، کارکرد شوم الحاقی به هر فضا را از آن جدا کنیم، در حالی که  دلیل تمام این اتفاقات این است که عده ای می خواهند از هر چیز ثروت تولید کنند، کسب درآمد خوب است، اما نه به هر قیمتی، و قیمت نابودی برخی فضاها در معماری ایران قیمتی است که هیچ ثروتی جایگزین آن نمی شود. شأن کاربری ها به راحتی زیر سئوال می رود، و اغتشاش فکری و ناخوانایی کاربری ها را موجب می شود، آنهم در کشوری که تشخیص سیاه از سفید مشکل است.

در این قسمت سراغ همه کاربری هایی می رویم که توسط عده ای نابکار تبدیل به ناکاربری شده اند:

1.خانه با موقعیت اداری 2.ساختمانی با موقعیت هر منظوری 3.پارکینگ با موقعیت عروسی، مجلس عزاداری و هر اجتماع دیگری 4.ساختمانی با موقعیت آموزشی 5.باز زنده سازی با موقعیت بازنده سازی

 

1.خانه با موقعیت اداری

پر کاربرد ترین نوع استحاله در ایران، همین است، تغییر زیر پوستی یک محله از یک آرامش و متانت مسکونی بودن، به بی پرده بودن و هیاهو طلبی یک فضای اداری، و در این میان آدم های زیادی که خانه خود را به دلیل پول پرستی عده ای و تمایل خودشان به تبدیل تهدید به فرصت رها کرده اند، و راضی شده اند که خانه هایشان تبدیل شود به فضای اداری، بسیاری از این بی نوا خانه ها به خاطر حضور یک پاساژ بی قواره در منطقه خود تبدیل می شوند به خانه هایی با موقعیت اداری، چرایی این اتفاق مهم نیست، دلیلش بیشتر پول است، ولی حاصلش اغتشاش در خوانایی شهر است؛ دیگر مشخص نیست، مرکزیت اداری، تجاری و فرهنگی در شهر کجاست؟، و همه چیز با هم قاطی می شود و این اختلاط نتیجه ای ندارد جز شهری با تفکر روستایی، اسمش را می گذاریم شهر ولی با منش و روش یک روستا آنرا اداره می کنیم.

2.ساختمانی با موقعیت هر منظوری

صدای جیغ های دختری که طبقه بالا جیغ می کشد از گوش همسایه ها بیرون نمی رود، چه کسی اجازه داده دندان پزشکی در خانه کار کند، بعد از چند بار اعتراض و به نتیجه نرسیدن، بقیه هم به این نتیجه می رسند خانه را تبدیل کنند به فضایی برای انجام کارهایی که بلدند، زری خانم آریشگاه می زند، و ممد آقا بنگاه معاملات ملک، خلاصه ملغمه ای از مشاغل دور هم کار می کنند و عجیب آن است که کارشان هم می گیرد، حداقل در نمونه ای که ما مشاهده کردیم کارشان حسابی سکه شد، چون هرکدام به دیگری مشتری معرفی می کردند، املاک برای دفتر معماری طبقه بالای خود پروژه جور می کرد و درصد می گرفت، معمار برای چوب فروش کار جور می کرد، دختر های کارمند همیشه با آرایش مناسب توسط زری خانم بروز و تمدید می شدند، خلاصه بازار مکاره ای بود که کارشناسان اقتصادی با دیدنش حتماً گریبان می درند و دست به خودکشی دسته جمعی می زنند. اما نتیجه اجتماعی ماجرا برای آن محله چیزی جز درگیری، شلوغی، عدم آرامش و آسایش نبود، بعد با اینهمه تشنج باز برای عده ای سئوال است، که چرا اینهمه نزاع خیابانی و چرا اینهمه طلاق.

3.پارکینگ با موقعیت عروسی، مجلس عزاداری و هر اجتماع دیگری

اینهمه هر سال در مراسم های عزاداری اتفاقات ناخوشایند می افتد، و یا مجالس عروسی به خاطر حضور در چنین فضای نامناسبی تبدیل به مجلس عزا می شود، ولی بازهم پول اسب خود را می تازد، درباره اینکه پارکینگ محل برگزاری مراسم نیست، دلیل نمی خواهد، صفحه حوادث روزنامه ها کفایت می کند. درباره چرایی اینکار هم قیمت اجاره یکی از این پارکینگ ها برای نامزدی یا پارتی شبانه، کاملاً قانع می شوید که همین فردا پارکینگ خانه خود را برای برگزاری مراسم آگهی کنید.

4.ساختمانی با موقعیت آموزشی

ساختمان اداری، یک خانه ویلایی یا یک ساختمان مسکونی، اینها انتخاب موسسان مجتمع های آموزشی و مدارس است، این کاربری ها تیدیل به مدرسه می شوند و ما بچه هایمان را به این اماکن غریب می فرستیم، بدون اینکه در نظر داشته باشیم این ساختمان برای حضور حداکثر چند نفر طراحی شده است؟، در اتاق خوابی که برای حداکثر چهار نفر بصورت مداوم طراحی سازه شده است، هر روز نزدیک به سی نفر حضور دارند، بعد مانور زلزله می گذارند که در هنگام زلزله در مدرسه بروید زیر میز. بی نوا، میز و شاگرد با هم می روند طبقه پایین. خانه ای قدیمی آموزشگاه می شود و کوچکترین ضابطه آتشنشانی در آن رعایت نمی شود، استاندارد های جهانی فضاهای آموزشی بخورد بر سرمان لااقل برای جان فرزندانمان کمی ارزش قائل شویم.

5.باز زنده سازی با موقعیت بازنده سازی

عجب کلمه دهن پر کن و سنگینی است این کلمه باز زنده سازی که بیشتر بازنده سازی است، ما بیشتر به وسیله این کلمه مشغول بازنده کردن کاربری ها و اماکن تاریخی و فرهنگی خود هستیم، فارق از معنای واقعی این کلمه آنچه ما تحت پوشش این کلمه انجام می دهیم، حفظ ظاهری و بی محتوای یک اثر و تبدیل آن به یک عنصر پول ساز، یعنی از یک فضا که در بدترین حالت باید تبدیل به موزه شود، می خواهیم پول بیشتری در بیاوریم، اولین کاری که به ذهنمان می رسد و همه هم در آن استادیم، افتتاح یک کافی شاپ است، یا یک سفره خانه سنتی یا نهایت یک فلافلی، پس دست بکار می شویم و یک فضای با ارزش و پیشینه فرهنگی، تاریخی و اجتماعی را تبدیل می کنیم به کافی شاپی برای کشیدن سیگار و قلیان، و زدن مخ یکدیگر، فضا و فرهنگ و همه چیز را فدای پول و امیال مبارک می کنیم، چیزهایی که هر کدام در جای خود و در نظمی منطقی باعث لذت بخش شدن زندگی می شود. این اتفاقی است که با نگاه به این دست کاربری ها در خارج از ایران دیده می شود، در بسیاری از کشورهای اروپایی و امریکا اماکن تاریخی یا مکان هایی مهم مثل خانه یک نویسنده یا دانشمند یا یک خانه با معماری ارزشمند در شهرها وجود دارد، و بی شک خارجی ها بیش از ما در متقاعد کردن جنس مخالف (همان مخ زنی خودمان) تبحر دارند، پس بهتر است از آنها یاد بگیریم، آنها هیچ وقت فضای ایجاد یک رابطه یعنی گالری، موزه، خانه تاریخی، و از این دست کاربری ها را با کافی شاپ یا رستوران که فضای بعدی برای مستحکم کردن رابطه است، با هم قاطی نمی کنند، دلیل اینکار هم منطقی ساده دارد، همه چیز مرحله به مرحله اتفاق می افتد، تا با لذت بردن از هر مرحله ماندگاری رابطه و احساس واقعی کشف و ایجاد شود، اما اینجا ماجرا جور دیگری است، خانه تاریخی تبدیل به کافه می شود تا با یک تیر چند نشان زده شود، یعنی همان جا که طرف را برای گردش و تماشا دعوت کرده اید، همانجا هم شام بخورید، و همانجا قهوه بعد از شام، و همانجا خواستگاری، و بعد همانجا،…، پس بهتر است با یک تیر چند بعلاوه یک نشان بزنیم، و چند اتاق خواب را هم در خانه تاریخی نگه داریم. لااقل اینطوری قسمت زنده سازی را بطور کامل انجام داده ایم.

در پایان:

این در پایان ها کم کم دارد به معظلی اساسی تبدیل می شود، مقاله باید یکجا تمام شود و یکجا باید نتیجه گرفت، هرچند از این مقاله نتیجه ای جز اظهار تأسف بیرون نمی آید، دو عنوان مقاله را با موضوع ناکاربرانه مورد تحقیق قرار دادیم و کاربری های زیادی مورد بررسی قرار گرفت، ولی فقط می فهمیم که همه پول را خیلی دوست دارند، آنقدر که آدمها در ایران به سه دسته تقسیم شده اند: دسته اول کسانی که همیشه دنبال پول هستند و هر چیزی را مثل اسکناس می بینند، خانه تاریخی یا لباس زیر فرقی نمی کند، اگر بتوانند از آن پول در بیاورند هیچ چیز جلودارشان نیست، اسمشان را می گذاریم: پول خواران. دسته دوم همه چیز را پول می بینند، ولی برای کسب آن تلاشی نمی کنند، بلکه با ولگردی پول های دسته اول را خرج می کنند، اسمشان را می گذاریم: میراث خواران. دسته سوم کسانی که همه چیز را پول می بینند، و پول را دوست دارند، ولی دستشان کوتاه است و خرما بر نخیل. اسمشان را می گذاریم: حسرت خواران. با وجود این سه دسته، که کم و بیش همه ما جزئی از آنها هستیم، اصلاً کسی فرصت خواندن و فکر کردن ندارد، پس نتیجه مقاله که هیچ، کل مقاله هم هیچ اهمیتی ندارد.