سنتز

پرنسس مونونوکه

مرتضی نظری زاده کرمانی، فصلنامه طراح، شماره ۸، پاییز  ۱۳۹۲ ، حرف اول ، صفحه ۲۷

یکی از ده انیمیشن برتر جهان (پرنسس مونونوکه) دلیلی شد برای نگارش مقاله ای به همین عنوان، انیمیشن دوره کودکی نسل ما، که چه حیف به جای آن فوتبالیست ها را از ژاپن می خریدند و به خوردمان می دادند، در حالی که در آن زمان در مدارس ژاپن “پرنسس مونونوکه” یا “همسایه ما توتورو” به صورت عمومی پخش و مورد بحث قرار می گرفت، این دو انیمیشن و چند انیمیشن ستایشگر طبیعت توسط میازاکی کارگردان و نویسنده معروف ژاپنی ساخته شده اند، او نویسنده ای صاحب سبک و با نشاط است که مشخصاً تمام کارهای او پیغامی فرا ساختاری دارد، هم برای کودکان و نوجوانان به عنوان جامعه هدف و هم برای تمام انسان ها.

نمی توان جواب صریح و روشنی به این سئوال شما داد؛ این انیمیشن در یک مقاله تخصصی معماری چه راهکاری ارائه می دهد؟، اما بهتر است صبوری کنیم و آزمایش، تا ببینیم زمانی که اینهمه حرف متخصصانه و بسیار دانشمندانه کاری برای جهان بیچاره ما نمی کند، شاید این نوع سخن گفتن چاره ساز باشد، پس در سه فصل و با سه رویکرد مسئله ای کهنه طرح و با بیان سئوالاتی تازه به دنبال جواب های تازه هستیم، در بخش اول(مقاله حاضر) با یاری پرنسس مونونوکه وارد کارزار معماری خواهیم شد.

در ابتدای انیمیشن متوجه می شویم که گلوله انسانها حیوانات را که ذاتاً متفکر و ناطق هستند به موجوداتی اهریمنی تبدیل می کند و در ادامه می بینیم که انسانها با استخراج معادن و قطع درختان باعث ضعیف شدن هوش و جثه حیوانات می شوند و می خواهند طبیعت را در اختیار خود بگیرند، و در آخر با کشتن مادر طبیعت و قطع سر آن به دنبال جاودانگی هستند، در قسمتی از انیمیشن در جلسه ای که گراز های دانشمند گرد هم آمده تا مشکلاتی که انسانها برایشان ایجاد کرده اند را بررسی و از کشته شدن مادر طبیعت توسط انسانها جلوگیری کنند، رئیس گرگ ها درباره بی نتیجه بودن جنگ با انسانها و نابودی قریب به وقوع طبیعت هشدار می دهد و گراز پیر در جوابش می گوید:

“به قبیله  من نگاه کن، جثه ما کوچک شده و هر روز احمق تر می شویم، و به زودی چیزی نیستیم جز بازیچه شکار انسانها برای تهیه گوشت، پس اگر همه بمیریم جنگی به پا خواهد شد که انسانها هرگز فراموش نکنند”

این جمله از دهان یک گراز پیر برای معماران طبیعت گرا درس بهتری است تا جملات بزرگان این عرصه، البته ما چیزی از انتقام گراز ها در واقعیت نمی بینیم. احتمالاً نتیجه کار خودمان چیزی بیش از امروز روی سرمان خراب می شود، و انتقام گرازها و بقیه دوستان زیرکش گرفته می شود. فارق از حرفهای ترسناک چیزی که در طول تماشای این صحنه های عجیب و گاهی بیش از حد معناگرا مثل خوره در ذهن بیننده می چرخد، ترس از خود است تا از طبیعت، که اگر راست باشد؟، اگر باعث اینهمه خسارت باشیم؟، اینهمه ننگ به دامن انسان چسبیده آنهم برای آسایش بیشتر، آیا تاوانی ندارد؟، نابودی زندگی دیگر موجودات این جهان نابودی خود ما را در پی ندارد؟ ، سطح آبهای فسیلی با دستکاری های ما در طبیعت، باغ بهشت ساختن در کویر بی ارتباط است؟ قطع درختان و آلودگی های صنعتی با بالا آمدن سطح آب دریاها بی ارتباط است؟ آیا جهان را برای زیست نا مناسب کردن آنهم به خاطر منفعت طلبی کسانی که قداره روی شعور خود بسته اند. کاری است عاقلانه؟ اگر ما معماران نتوانیم اسباب ترمیم جهان را فراهم کنیم، چه کسی می تواند؟

و اما ما معماران ایرانی در شهرهای بزرگ به ویژه در تهران؛ ما سهم خود را از همه کمتر پرداخته ایم، در شهری که خشت روی خشت نمی رود مگر برای منفعت طلبی، خشت روی خشت نمی رود مگر برای راحت طلبی، شاید خیلی صبور شده ایم با این جماعت قداره بند، که بی وقفه در هر پروژه ای جزء سود مالی کلامی به زبان نمی آورند، و هر کلمه نجات بخش و سبزی را برای اتفاق افتادن یک بنای سبز با چاقوی تیز مصلحت بیخ تا بیخ گردن می زنند، و مماشات برخی معماران و بلاهت برخی دیگرمان وقاحت این کارفرمایان را دو چندان کرده است، تا میان یک آرشیتکت، معمار، تری دی کار و گوش کوبیده تفاوتی قائل نشوند. و چه انتظار بی جهتی است که در این آشفته بازار استاندارد های معماری پایدار تبدیل به شوخی کودکان نشود، شوخی بی نمک برای ساختمانهای تهران بزرگ!(از نظر اندازه شاید بزرگ اما از نظر منش و خط فکری؛ تهران پست، حقیر و کوچک).

کاش این مجال به منجلاب تبدیل نمی شد، آنهم با ریز زدن(کم کم پنبه زدن) درباره تهران که فقط وقت تلف کردن است، چون پای تپه های عباس آباد هم به میان می آید، که به سبک مادر بزرگ ها نفرینش می کنیم که پای نابود کننده اش آب بیاورد در راه رسیدن به مقام ارشد کشوری که هیچ وقت نرسد، کما اینکه فعلاً نرسید. نشنیده بگیرید که پارک پردیسان هم دارد می شود مثل تپه های عباس آباد و هزاران جای دیگر این شهر، و دلیل پشت دلیل بافته می شود برای انگولک های مختلف در محیط اطرافمان، ما هم که همراه همیشگی خراب کاری هم هستیم. تمام آنچه در باب تخریب و دست اندازی به طبیعت می شنویم، برای تجاوز به طبیعت است نه نگهداری از آن، از حریم بی حرمت دریا، تا جاده های کوهستانی و هوچی گری های پیشرفت و توسعه. قطع درختان شهری برای ساختن برج ها مثل آب خوردن نیست، که مثل تنفس در کنار سبزه زار آسان است. اسید و نفت ریختن هم شده زرنگی مالکان زمین های شهری برای خشکاندن و بریدن درختان و ندادن جریمه به شهرداری، بگذریم از اینکه جریمه شهرداری بیشتر شبیه به تشویق است، و در برابر سود سوداگران شبیه دست یاری است تا تابلوی ایست.

قانون مالکیت در کشور خودمان طنز غریبی است از مالکیت بر عوارض طبیعی، آنجا که حضور بیشتر باعث مالکیت می شود، مالکیتی که اجازه می دهد تمام طبیعت بکر اطرافمان را بخاطر آسودگی و آسایش تغییر (نابود کنیم) دهیم، حال سئوال اینجاست که ما بیشتر روی این کره خاکی بوده ایم یا کرم خاکی، اگر قانون مالکیت در کشور خودمان یا هر جای دیگر را ملاک قرار دهیم، مالک زمین کرم خاکی، سوسک ها یا کلاغ ها هستند، نه انسانها که از عمر چهار میلیارد ساله زمین، و عمر یک میلیارد ساله همه جانداران، فقط پنج میلیون سال سابقه غیر مفید و چند صد هزار سال سابقه مفید دارند. ما از همه جدیدتریم و همه از ما قدیمی تر.

پس چطور خود را مالک زمین می دانیم؟

ما خود را مالک و صاحب زمینی می دانیم که از همه جانداران جهان دیرتر پا به آن گذاشته ایم، شاید برای هر صاحب خانه ای بسیار غم انگیز باشد که مهمان تازه واردش، ابتدا خود را صاحب خانه بداند، و بعد صاحب خانه را با یک کتک مفصل از خانه بیرون بیندازد، و بعد خانه را با دود و آتش و جنگ و نفرت تبدیل به خرابه ای کند، سپس اسم خود را بگذارد: وارث.

ما وارث زمین نیستیم، ما برادری خود را ثابت نکرده ادعای ارث و میراث کردیم، و در میان همه انسانها ما معماران از همه گناهگارتریم، معمارانی که در برابر خواسته های گاهی تمام نشدنی و منفعت طلبی های بی حد برخی کارفرمایان سر تعظیم فرود آوردند، معمارانی که بیشتر را بیشتر، و گاهی کمتر را بیشتر، و گاهی بیشتر را کمتر دانستند. معمارانی که خانه را در دل تپه، بر فراز تپه اما بدون روح تپه بنا کردند، معمارانی که خانه را ماشین، ماشین را خانه، و خانه را خانه دانستند، اما همه آنها قبل از آنکه ابتدا بگویند آیا حق بنا کردن خانه را داریم یا نه؟، درباره چگونگی بنا حرفهای زیادی زدند. حرفهایی که کام صاحب خانه را تلخ و تلخ تر کرد، تا اینکه امروز می بینیم صاحب خانه از خواب برخاست، و انگار با گردباد های سالیانه ،گرد و غبار های ماهیانه، گرمای روز به روز بیشتر شده، سرمای بی وقت بهاری، باران های بی وقت سیل آسا و زلزله هایی با ریشتر های مختلف، و هزاران چک و لگد دیگر می خواهد مهمان را متوجه جایگاه مهمان و مهمانی کند.

ما نیز با هرچه در توان داریم خود را در خواب نگه داشته ایم، چون آنکه خواب است با یک سیلی بیدار می شود، اما آنکه خود را به خواب زده فقط با لگد در شکم یا… از خواب که نه از جای بر می خیزد، پس تا قبل از آنکه لگد طبیعت در جای جای بدنمان فرود آید، باید سئوالی را پاسخ دهیم که در پایان مقاله با فونت درشت نوشته شده است، اما پیش از آن با کمی آمار و نقل قول سرمان را شادتر می کنیم.

کتاب رهنمون هایی به سوی معماری پایدار اثر برایان ادوارد (ترجمه دکتر ایرج شهروز تهرانی):

ساختمان ها بزرگترین استفاده کنندگان مصالح خام هستند. سرمایه محیطی محصور شده در آن ها بسیار زیاد است و به همان اندازه زباله بر جای می گذارند. از نظر مصرف تمام دارایی های کره زمین، ساختمانهای انسان بیشترین مصرف را به ترتیب زیر در اختیار خود دارند:

مصالح: 60 در صد از همه منابع جهانی در ساختمان سازی به کار می رود.

انرژی: 50 درصد انرژی تولید شده صرف گرمایش، روشنایی، تهویه مطبوع ساختمان ها و بیش از 30 درصد برای تولید ساختمانها مصرف می شود.

آب: 50 درصد از آب مصرفی جهان به فاضلاب و کاربرد های دیگر در ساختمان اختصاص یافته است.

زمین: 80 درصد از مهمترین زمین های کشاورزی خالی از کشت برای اهداف ساختمان سازی به کار می روند.

چوب: 60 درصد از چوب تولیدی جهان و نزدیک به 90 درصد از چوب های جنگلی در ساختمان سازی مصرف می شوند.

خواندن آمار و ارقام بالا برای هر معمار با وجدانی تکان دهنده است، و شاید دیگر نباید ساخت، و شاید باید همه ما معماران مدتی بیکار بنشینیم کنج عزلت کمی فکر کنیم، و با تمام توان جمله آنتونیادس در بوطیقای معماری را با هم فریاد بزنیم: برای ساختن نباید ساخت. شاید این اتفاق روزی رخ دهد، روزی که بفهمیم ساختمان هایی که می سازیم هر چقدر هم فرمش تابع عملکردش و یا برعکس باشد، باز هم در اصل موضوع فرقی نمی کند، زیرا اینهمه تخریب و صدمات بدون بازگشت آنهم برای ساختن در کره ای که ما صاحب آن نیستیم، حاصل کار ما انسانها و نتیجه رفتار ما معماران است. حالا می توان به عنوان آخرین سخن جمله ای از آمبروز بیرس طنز پرداز آمریکایی را بارها و بارها خواند و به استقبال پرسش و تنها مقصود این مقاله رفت.

هر قدر هم که معماران وراجی کنند. در روی زمین خانه انسان زیان آورتر از ویروس است. (آمبروز بیرس)

آیا حق بنا کردن خانه بر روی سیاره ای که از آن ما نیست را داشته ایم؟