بترسید بترسید ما همه باهم هستیم!
مرتضی نظری زاده کرمانی، دوهفته نامه طراح امروز،شماره 25، شهریور 1396، صفحه 16
مقدمه طولانی: آیا وحدت همیشه خوب است؟ وحدت ملت آلمان برای جنگ با جهان خوب بود؟ وحدت اقوام مختلف در برابر پیامبران و اندیشمندان؟ آیا همیشه باید از شکاف و جدایی مردم از هم ترسید؟ یا از همبستگی مردم استقبال کرد؟ به نظر میآید همیشه اینطور نیست، گاهی وحدت مردم بر یکچیز غلط استوار میشود، همه باهم پیمان میبندند که بر راه غلطی استوار شوند و تا انتهای مسیر را باهم طی کنند، تیتر این مقاله شعاری است که به این روزهای ما شباهت عجیبی دارد، ترسی فوقالعاده از روندی غیرعادی که بر جامعه ما حاکم شده است، راهکارهای نادرست بهسرعت به کمک رسانههای مجازی منتشر و پس از اندکی همهگیر میشود، هماهنگی و همراهی در بدکاری خصلتی همهگیر شده، همه باهم در نابودی کشور همدست و همنظر شدهایم، نظریه تکامل داروین در بخش انتخاب طبیعی به انتخاب برترینها توسط طبیعت و نابودی باقی عناصر توسط خودشان اشاره میکند، این معنا در کشور ما جریان دارد، اینیک دیدگاه از یک مکتب فکری است، دیدگاه دیگری وجود دارد مانند آیهای در قرآن که خداوند وعده میدهد سرنوشت هیچ قوم یا ملتی را تغییر نمیدهد مگر به دست خودشان، یا عباراتی با این مضمون که هر ملتی به دست خود نابود میشود، در کتاب عهد عتیق و عهد جدید هم عبارات زیادی نزدیک به همین معنا وجود دارد، در این رابطه سه ماجرای واقعی برایتان تعریف میکنیم تا چگونگی وحدتهای توخالی ما روشن شود.
ماجرای واقعی اول: سالها پیش در جریان برخی اتفاقات اجتماعی که برخی مردم احساس میکردند درراه درست متحد شدهاند، یکی از دوستانم به من زنگ زد که امشب سر ساعت 9:00 شب قرار است همه مردم تمام وسایل برقی خود را روشن کنند تا برق شهر ناگهان قطع شود و مردم اتحاد خود را نشان دهند، آن زمان سریال جومونگ پخش میشد و عده زیادی آن را تماشا میکردند، ساعت نزدیک 8:50 دقیقه شب بود که برخلاف هر شب جومونگ 10 دقیقه زودتر آغاز شد، همهچیز به باد رفت، مردم اتحاد خود را فراموش کردند و پای جومونگ نشستند.
ماجرای واقعی دوم: چند سال بعدازآن یکبار دیگر همه برای سوارشدن به خودروهای باکیفیت متحد شدند، خودروسازان داخلی را تحریم کردند و به این اتحاد پاک افتخار میکردند تا اینکه دولت با یک وام ساده بانکی برای خرید خودرو همان خودرو را با قیمتی بیشتر به انبوه تحریم کنندگان فروخت تا کاخ اتحادهای اجتماعی بر سر مردم فروریزد.
پسازاین دو ماجرا: بعدازآن روزها شبکههای اجتماعی اوج گرفتند و به لطف نفوذ شبکههای اجتماعی در ایران به نظر میرسید که باید شاهد اتحادهایی تأثیرگذارتر باشیم ولی این اتفاقی است که رخ نداده، هر بار که اتحادی شکل میگیرد یا چالشی ایجاد میشود با همان سرعتی که شروعشده است پایان میابد، اما در کشورهای دیگر که در استفاده از شبکههای اجتماعی به گردپای ما هم نمیرسند مردم بر سر یک چالش یا اتحاد سریع و صریح عمل میکنند و بدون هدایت حکومتهای خود بهسرعت واکنش نشان میدهند، مانند جریان اعتراض به کشتار مسلمانان در غزه یا میانمار یا انفجارهای تروریستی پاریس و باقی شهرهای جهان، درحالیکه همه جای دنیا فارغ از سیاست، دین و مذهب به این اتفاقات واکنش نشان دادند مردم ما حتی مذهبیترین اقشار هم منتظر تدابیر حکومتی برای برگزاری یک اجتماع ساده ماندند.
ماجرای واقعی سوم: در یک مهمانی نشسته بودیم و از شرایط اجتماعی نالههای مرسوم را سر میدادیم، میزبان یکی از نوشتههای زیبای یک بازیگر را برایمان خواند، حرفهای قشنگی بود، آن بازیگر جملات قشنگ بیشتری هم درباره چگونه بودن ارائه داده بود، ناگهان این سؤال برای یکی از مهمانها ایجاد شد که اینهمه حرف زیبا و راهکارهای قشنگ برای مهربانی و نگاه زیبا به زندگی هرروز در رسانههای مجازی پخش میشود، پس چرا تأثیر آن را در زندگی اجتماعی خود نمیبینیم، فرد دیگری که اهل کتاب هم نبود جملهای گفت که به دل همه نشست: ((خیلی ساده است میل انسان بدوی به انجام کار غلط بیشتر است و ما بهواسطه دوری از کتاب به انسانهایی بدوی تبدیلشدهایم.))
وحدتهای قبیلهای: ما اساتید ساختن وحدت در برابر دشمنان داخلی و خارجی اما غیرواقعی هستیم، از این وحدتهای شوم زیاد دیدهاید، وحدت و سکوت در برابر فساد به بهانه وجود دشمن خارجی. نباید هیچگاه شمشیر نقد خود را در گنجه بگذاریم و دم از وحدت در اردوگاه بزنیم، مگر جنگی قبیلهای شروعشده است که اردوگاه داشته باشد و آنکه اردوگاه را بهنقد بکشد خائن نامیده شود، اتفاقاً چون از کنار نام درستی و بزرگان عدهای نان و قدرت کسب کردهاند باید سخت گرفت درواقع اگر توان مقابله با فساد را نداریم وظیفه ما این است که هزینه رانتخواری، کثافت اقتصادی و تعفن فکری را افزایش دهیم و حداقل آرامش روحی مفسدان اقتصادی را بهم بزنیم.
اصل مطلب کوتاه: این مقدمه طولانی درواقع کل این نوشتار را تشکیل میداد، از دل این مقدمه طولانی تمام وحدتهای ما در صنعت ساختمان، هنر طراحی، مفاهیم معماری بیرون میریزد، وحدتهایی از جنس چالشهای نانوشته در میان مردم، چالش سنگ گرانیت، همهجا میشود گرانیت، روزها میگذرد قهوهای بودن مد میشود همهجا میشود تراورتن های مختلف، آدم فکر میکند سر هزاران چاه نشستهاند و هزاران مدفوع رنگارنگ را بر قامت این شهر کشیدهاند، ناگهان همه بر سر استفاده از معماری کلاسیک همپیمان میشویم، گاهی همه سقفها را با اشکال عجیب پر میکنیم و گاهی گچبریهای پرنده و گاهی مجسمههای نیمه عریان، هر چیزی که باشد به اسم مُد مثل یک سیل از روی سرمان رد میشود و تمام آنچه داشتهایم و تمام آنچه نیازهای واقعی ما را شکل میداد را تحت تأثیر این مدهای هرروز به باد دادهایم، شبکههای اجتماعی هم پرشده از ما آدمهای اشتباهی که همیشه در حال تکهپاره کردن هم هستیم و بهجای حمایت از انجام کار جدید اگر کسی کار جدیدی انجام دهد فردای آن روز یا هزار مدل از اشکال و فرمهای مختلف آن ایده توسط تقلید کاران اجرا میشود، یا همکاران و متخصصان در وحدتی نانوشته به اثر و خالق اثر حمله میکنند و تا نابودش نکنند آرام نمیگیرند.
در پایان: ما مردمان وحدتهای نانوشتهایم، چنان بر عهدهای خود پایبندیم که حتی زمانی که در حال نابودی هستیم از عهد خود پشیمان نمیشویم و کار خود و حال خود را تغییر نمیدهیم.